آرینآرین، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

"هدیه ای از بهشت"

تازه چه خبر؟

16 ماه و نیمه شدی پسرکم ... من از عشق داشتنت به خود می بالم و هر روز مست از بوییدن عطر کودکیت ، بالیدنت را نظاره گرم و میدانم روزی در حسرت این لحظه های ناب از بوییدن و بوسیدن و در آغوش گرفتنهایت خواهم ماند ... سلام بر بهترین پسر دنیا بین مطلب قبلی و این یکی پست یه کم فاصله افتاد ....عوضش الان مامانی دست پر اومده .. با کلی عکس از آرین خوشمل و ناز و شیرین کاریهای جدیدش ... امیدوارم چیزی رو از قلم نندازم ماشالله کلی قد کشیدی و بزرگتر شدی تو این مدت ،میگی چرا ؟چون قدت به همه جا میرسه به کمد به کابینت به کشوها ... هر روز وسایل داخلشونو میریزی بیرون و منم جمع میکنم ... بعضی وقتها هم خودت جمعشون میکنی میزاریشون سر جاش بعدم برای خودت د...
24 خرداد 1393

15 ماهه شدن آرین

سلام عشق کوچولوی مامان 15 ماهگیت مباااااارک روز به روز بزرگتر میشی گلکم .... نازتر و مامانی تر حالا بگم از تازه های پسرکم : اول اینکه  دندون نیشت در اومده ...این میشه دندون نهمت ...به خاطرش خیلی اذیت شدی ... حالا نوبت اونطرفیه که دربیاد هر چیزی رو بخوای با اشاره میگی ... کافیه کلمه دد رو بشنوی کفشاتو دست میگیری میری پشت در می ایستی ...با بابا بیشیر میری بیرون و با ماشین میگردین و خریدای خونه رو با هم انجام میدین وهمبشه با خوراکی تو دستت برمیگردی خونه شیطون کلمه آب رو هنوز نمیگی اما لیوان رو از آب سردکن یخچال برمیداری بهم میدی تا بهت آب بدم ... کماکان عاشق ماکارونی هستی ... وااای تا بطری نوشابه رو ببی...
10 ارديبهشت 1393

خاطرات عید نوروز93

سلام بر بهترین پسر دنیا ... آرین کوچولوی مامانی یکسال دیگه رو کنار تو پسر ناز به امید خدا شروع کردیم ... امیدوارم سال پر برکتی داشته باشیم یک هفته مانده به عید اسباب کشی کردیم و اومدیم خونه جدید .... نت قطع بود و مامانی نتونست تو سال جدید برات مطلب بنویسه ... اما الان دست پر اومدم جونم برات بگه که ... بعد اسباب کشی یه روز مونده به تحویل سال جدید اومدیم خونه بابا جون که تحویل سال پیش اونا باشیم ... هفت سین چیدیم و دومین عید نوروز رو کنار پسر قشنگم جشن گرفتیم اول عید راه افتادیم رفتیم گلپایگان مسافرت ... این دومین سفر تو بود به گلپایگان و خدا رو شکر توی راه اصلا اذیتم نکردی و آروم بودی .... البته اونجا بهار دیرتر میاد و هوا هنوز س...
4 ارديبهشت 1393

سال نو پیشاپیش مبااااارک

سلام پسر عزیز تر از جانم عید نوروز در راهه و این دومین عیدی هست که تو پیش من و بابایی هستی ... روزههای قشنگی رو با تو داشتیم و از خدا میخوام در سال جدید هم یاریمون کنه که در کتار هم روزهای پر از شادی وسلامتی رو داشته باشیم .... امسال هم باید مثل سال قبل درست یه کم مونده یه عید اسباب کشی کنیم و بریم خونه جدید ... سخته ولی  به امید خدا همه چیز درست میشه ...اگه هوا خوب بود فردا اسباب کشی داریم ... حسابی دور برمون  شلوغه ... برای همین سال نو رو پیشاپیش بهت تبریک میگم  عزیزم... هرروز که میگذره بزرگتر میشی و کارهاتم بامزه تر میشه ... وابستگیت به بابایی بیشتر شده حخصوصا وقتی میخواد بره بیرون میخوای باهاش بری و با اون قد ک...
23 اسفند 1392

چه خبر از تولد؟

سلام پسر عزیزم 18 روز از یک ساله شدنت میگذره .. تو همین مدت خیلی تغییر کردی .. آرومتر شدی و عاقلتر هفته گذشته شیراز بودیم و با یک هفته تاخیر اونجا برات جشن تولد گرفتیم ... 17 بهمن ... خاله ها و دایی و بچه ها همگی بودن والبته با حضور بهار کوچولو و سوشیانت و علیرضا... کلی برات هدیه های قشنگ آوردن که دست همگیشون درد نکنه ... اینم کیک تولدت با کلاه تولدت مشکل داشتی ... بدت میومد بزاریمش رو سرت شمع کیک رو همه بچه ها برات فوت کردن... خلاصه جشن تولدت با خوردن کیک وشام وباز کردن کادوهات به خوبی وخوشی تمام شد و بچه ها هم کلی باهم بازی کردن و به همه خوش گذشت ... انشاالله تولد 120 سالگیت ... تولدت مباررررک حالا بگم از کاره...
26 بهمن 1392

تولدت مباااارک

آرینم ...پسرکم ... شیرینکم اکنون که یک سال از روییدن نیلوفرانه تو می گذرد چه برایت بنویسم که بسان هدیه بهشتی به  ما ارزانی شدی وامید ودلگرمی را به زندگی مابخشیدی ...وچه زیباست لحظه های با تو بودن ...لحظاتی پر از شور وامید...پر از عشق و پر از عطر معصومیت تو فرزندم ... دلبندکم درست است که پا به دنیایی گذاشتی که پر از بی عاطفگی و نا پاکی است اما تو سعی کن معصومیتی که خداوند به تو داده است را همیشه حفظ کنی وبا عشق وایمان زندگی کنی که تنها هدیه گرانبهای تو  به من ومادرت همانا درستی وپاکی و سربلندی توست ...   عزیزکم ... ما به امید بالیدن و به بار نشستن درخت آرزوهایت زنده ایم ...پس بمان و همیشه بمان و ببال که آ...
8 بهمن 1392

آرین در آستانه یک سالگی

سلام بر پسر مهربون خودم هفته دیگه یکسالت تمام میشه ... پیشاپیش تولدت مبارک عزیزم سه هفته قبل رو شیراز بودیم ... حسابی دورت شلوغ بود و بازی کردی ... اولین برف زمستونی رو هم دیدی ... زیاد بیرون نگهن نداشتم ترسیدم سرما بخوری اما با بابا بعد بارش برف یه پارک کوچولو بردیمت ... همیشه دوست داری خودتو با چیزهای جدید سرگرم کنی ...مثلا با لاکهای خاله صفورا یا کلاه باباجون یاد گرفتی که حلقه های رنگی رو روی پایه قرار بدی البته نه به ترتیب گوشی تلفن یا موبایل حتی کنترل تلویزیون رو میزاری کنار گوشت و الو میگی و تو خونه راه میری ... هر آهنگی حتی غمگین پخش بشه شروع میکنی به دست زدن و میگی دست  دست ... دیگه به خو...
3 بهمن 1392