سال نو پیشاپیش مبااااارک
سلام پسر عزیز تر از جانم
عید نوروز در راهه و این دومین عیدی هست که تو پیش من و بابایی هستی ... روزههای قشنگی رو با تو داشتیم و از خدا میخوام در سال جدید هم یاریمون کنه که در کتار هم روزهای پر از شادی وسلامتی رو داشته باشیم ....
امسال هم باید مثل سال قبل درست یه کم مونده یه عید اسباب کشی کنیم و بریم خونه جدید ... سخته ولی به امید خدا همه چیز درست میشه ...اگه هوا خوب بود فردا اسباب کشی داریم ... حسابی دور برمون شلوغه ... برای همین سال نو رو پیشاپیش بهت تبریک میگم عزیزم...
هرروز که میگذره بزرگتر میشی و کارهاتم بامزه تر میشه ...
وابستگیت به بابایی بیشتر شده حخصوصا وقتی میخواد بره بیرون میخوای باهاش بری و با اون قد کوچولوت میری پشت در وایمیسی تا توی حیاطو ببینی اینطوری!
دیگه از بیرون رفتن وماشین سواری خیلی خوشت میاد
اولین بار رفتی مغازه دایی و ارگ کریم خان زند
میری زیر میز و صندلی یا ازشون میری بالا
به چیزای ریز علاقه داری مثلا باطری کنترل یا اسباب بازیهاتو درمیاری و میخوای بزاریشون سرجاش یا در ظرفارودر بیاری یزاری رو سرشون
اینم مدل نشستنت پای تلویزیون
هر چی من داخل چمدون بزارم یا کیف یا کشو ... میری بازشون میکنی و همه چیزو میریزی بیرون ... اینجا که کلا رفتی داخل چمدون تا همچین بهتر همه چیزو بریزی بیرون