آرینآرین، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

"هدیه ای از بهشت"

آرین در سال 94(قسمت دوم)

1394/6/4 1:04
نویسنده : مامان سمیه
203 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر بهترین پسر دنیا ...

دو سال و شش ماهگیت مبارک عزیز دلم

تو این چند ماه چقدر بزرگ شدی ... قد کشیدی ... ناز و مامانی شدی ... همه کلی دوست دارن و زود دلشون برات تنگ میشه

میخوام اتفاقای مهم ماههای گذشته رو بنویسم برات.. دیر شده ولی ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه هست مگه نه آرام

اوایل اردیبهشت مامان جون و بابا جون و خاله صفورا اومدن خونمون...اول که تا اونموقع جرات نداشتم از پوشک بگیرمت اما یه روز که همگی رفته بودیم بیرون پوشکتو در آوردم تا عصر باز بودی و این باعث شد که  در ادامه هم باهات کار کنم و کم کم خودت همکاری کردی و جیشو اعلام کردی تا الان و دیگه اینکه پتو یا همون نانی که میگفتی و  دیگه خیلی داغون شده بود خونه حا گذاشته بودم و تو هم اولش بهونشو گرفتی و بعد یادت رفت دیگه وقتی هم برگشتیم خونه قایمش کردم وبهت نشونش ندادم . اینجوری شد که وابستگیت از اون پتو قطع شد اما به پتوهای دیگت هنوز علاقه داری.

سفرنامه بوشهر

روز 9اردیبهشت من و تو دوتایی رفتیم بوشهر . دو تا از دوستای من از شمال اومده بودن و یکیشونم ساکن بوشهر بود.اونجا تو یه مهمانسرا اقامت داشتیم که یه سوییت کامل بود با امکانات عالی . دو تا دوست کوچولو پیدا کردی و بجه های دوستای من . سانیار که بهش میگفتی دانار و ملیکا که بهش میگفتی کیکا. خیلی بهشون علاقه داشتی و باهاشون بازی میکردی . خداروشکر اصلا گریه هاتو نداشتی و اروم بودی . دو بار یه صیح و یه عصر رفتیم دریا قایق سواری و ماهیگیری. خیلی دوست داشتی. یه روز صبح تا ظهر رفتیم گناوه خریدو برگشتن بندر ریگ وایسادیم عکس گرفتیم. یه مبدون قشنگ داشت.یه روز عصر رفتیم جمعه بازار و شبش هم رفتیم سیرک ایران و پرتغال که خیلیییی خوش گدشت. برعکس تو توی اون سرو صدا آروم خوابیدی. دو شب برگشتیم.یه عصرم رفتیم کنار دریا لب ساحل. کفشاتو دراوردم و تو اب راه میرفتی .روز 13 اردیبهشت هم برگشتیم خونه.سفر خوش و خوبی بود با کلی خاطره و عکسهای قشنگ

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)