خاطرات 6 تا 7ماهگی
عزیز دلم 3 مرداد 6 ماهت تمام شد و وارد 7ماهگی شدی ...
واکسن 6 ماهگیتو روز9 مردادزدیم ... این دفعه هم تب کردی ... وزنت 8/800وقدت 70سانتی متر شده
دیگه تند تند چهار دست وپا میری جلو ...همه چیزوباید از جلوی دستت بردارم ... شیطون شدی ماشالله ...همش دنبال کشف چیزهای جدیدی .... زیر فرشو بلند می کنی نگاه میکنی ... همش میری سمت میز تلوزیون یا کنترل تلوزیون ... تسبیح بابایی رو هم که ول نمی کنی!
دو هفته که از 6 ماهگیت گذشت شروع کردی به نشستن ... اولش تعادل نداشتی و از پشت سر میفتادی...حالا راحت با اسباب بازیهات بازی می کنی فسقلی من ... تو روروکتم بهتر میری جلو
عاشق این نگاه وخنده های نمکیتم
..........................................................................................
جدیدا رو شکم میخوابی ..
غذاتو زودتر از خودمون بهت میدم اما جات کنار سفره پیش خودمون محفوظه عزیزم
دیروز حمامت کردم وبرای اولین بار نشوندمت تو وان ... خیلی دوست داشتی
چندروز دیگه هفت ماهت تمام میشه .... نی نی کوچولوی ناز نازی خودمی