آرین در آستانه 11 ماهگی
سلام پسر قشنگم .....
دقیقا یک هفته دیگه 11 ماهت تمام میشه ...
دیشب شب یلدا بود ... اولین یلدای تو ... اما تو مریض بودی ،تب داشتی با اس..... بردیمت دکتر ... وای که چقدر گریه کردی عزیزم ... دلم کباب شده بود از گریه هات ... امروز که اولین روز فصل زمستون بود خدا رو شکر بهتر بودی .....انشالله همیشه صحیح و سالم باشی
(92/9/29)
ناناز مامان داری کم کم راه میریا ... خودت روی زانوهات بلند میشی و راه میری ...دو سه متری میری اما یهو میفتی ... دلم برا چهار دست وپا رفتنت تنگ میشه عزیزم
جدیدا دست میزنی و خودتم میگی دست دست ... و بای بای میکنی ... بهت میگم مامانو بوس کن دهنتو میچسبونی به صورتم
یه دندون کوچولوی دیگه هم در آوردی ... لثه بالاییت ... الان سه تا دندون بالا و چهار تا هم پایین داری
خرابکاریهاتم داره بیشتر میشه بعد شکوندن آویز بالای تختت در دستگاه دی وی دی رو هم شکوندی فدای سرت
مجله پاره میکنی و کاغذ ها رو پخش میکنی کف خونه ...موقع خرابکاریهات زبونتم در میاری تا تمرکزت بیشتر باشه
طبق معمول همیشه وقتی خونه بابا جونت باشیم جای تو معلومه کجاست!
بازی با بادکنم خیلی دوست داری ...
و وقتی میبرمت پارک سرسره سواری رو دوست داری ...
خاله صفورا برات یه آب نبات چوبی گرفته بود و یه کمی بهت دادیم ... زیاد استقبال نکردی البته بهتر... کمتر از این چیزا بخوری بهتره...عاشق گاز زدن سیبی البته خودم برات پوست میگیرم نمی دونم این سیبو کی داده بود بهت
حالا که آویز بالای تختتو شکوندی هر وقت میزاریمت تو تختت میخوای لاکپشتهایی که به دیوار آویزونه بگیری ... دل و جراتتم که زیاد ...از همه چی میری بالا
و موقع خوابوندنت بلند بلند میگی آآآآآآآآآآآآآ ... وهنوز با آهنگ میخوابی ... و بعضی وقتها یه حالتهای با مزه ای به لبهات میدی
اینم عکست که سر ظهر بردمت تو حیاط نشستی آفتاب گرفتی
و اینم آخرین عکس پسر قلقلکی و خوش خنده خودم!
فدای تو پسر نااااز